کـــلاغ


ÏÑÈÇÑå ÓÇíÊ

به سایت خنده دارترین خوش آمدید
ÂãÇÑ ÓÇíÊ
ÂãÇÑ ãØÇáÈ
˜á ãØÇáÈ : 613
˜á äÙÑÇÊ : 23
ÂãÇÑ ˜ÇÑÈÑÇä
ÇÝÑÇÏ ÂäáÇíä : [Online]
ÊÚÏÇÏ ÇÚÖÇ : 1

˜ÇÑÈÑÇä ÂäáÇíä

ÂãÇÑ ÈÇÒÏíÏ
ÈÇÒÏíÏ ÇãÑæÒ : 442
ÈÇÑÏíÏ ÏíÑæÒ : 45
æá ÇãÑæÒ : [Google_Day]
æá ÏíÑæÒ : [Google_Yesterday]
ÈÇÒÏíÏ åÝÊå : 442
ÈÇÒÏíÏ ãÇå : 2346
ÈÇÒÏíÏ ÓÇá : 8490
ÈÇÒÏíÏ ˜áí : 29950
ÇØáÇÚÇÊ ˜ÇÑÈÑí

ÚÖæ ÔæíÏ

نام کاربری
رمز عبور

ÝÑÇãæÔí ÑãÒ ÚÈæÑ¿

ÚÖæíÊ ÓÑíÚ <> ãäæí ˜ÇÑÈÑí

ÎæÔ ÂãÏí :
ÂÎÑíä æÑæÏ:/user/profile
äÇã ˜ÇÑÈÑí : /user/edit
äá ˜ÇÑÈÑí
ãÔÇåÏå ÑæÝÇíá
ÇÑÓÇá ÓÊ ÌÏíÏ
æíÑÇíÔ ÑæÝÇíá
ÎÑæÌ ÇÒ ÓÇíÊ
>
ãæÖæÚÇÊ
چیزایی که رو مخمونه
داستان
فالخند
ÂÑÔíæ
ãØÇáÈ ÑÈÇÒÏíÏ
ãØÇáÈ ÊÕÇÏÝí
˜ÏåÇí ÇÎÊÕÇÕí

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 442
بازدید دیروز : 45
بازدید هفته : 442
بازدید ماه : 2346
بازدید کل : 29950
تعداد مطالب : 613
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1



ÏÑÈÇÑå ÓÇíÊ

به سایت خنده دارترین خوش آمدید
ÇØáÇÚÇÊ ˜ÇÑÈÑí

ÚÖæ ÔæíÏ

نام کاربری
رمز عبور

ÝÑÇãæÔí ÑãÒ ÚÈæÑ¿

ÚÖæíÊ ÓÑíÚ <> ãäæí ˜ÇÑÈÑí

ÎæÔ ÂãÏí :
ÂÎÑíä æÑæÏ:/user/profile
äÇã ˜ÇÑÈÑí : /user/edit
äá ˜ÇÑÈÑí
ãÔÇåÏå ÑæÝÇíá
ÇÑÓÇá ÓÊ ÌÏíÏ
æíÑÇíÔ ÑæÝÇíá
ÎÑæÌ ÇÒ ÓÇíÊ
>
ãæÖæÚÇÊ
چیزایی که رو مخمونه
داستان
فالخند
ÂÑÔíæ
ãØÇáÈ ÑÈÇÒÏíÏ
ãØÇáÈ ÊÕÇÏÝí

ÂÎÑíä ÇÑÓÇá åÇí ÇäÌãä

ÚäæÇä ÇÓÎ ÈÇÒÏíÏ ÊæÓØ
ForumPostCountAnswer [ForumPostLastAuthor] [] [loxblog]


یه روزی آقـــای کـــلاغ،
یا به قول بعضیا جناب زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد،
رد شدش از دم باغ

جهت مشاهده تصاویر در اندازه واقعی بر روی آن ها کلیک فرمایید

 



پای یک درخت رسید،
صدای خوبی شنید

نگاهی کرد به بالا،
صاحب صدا رو دید

یه قناری بود قشنگ،
بال و پر، پر آب و رنگ

وقتی جیک جیکو می‌کرد،
آب می‌کردش دل سنگ



قلب زاغ تکونی خورد،
قناری عقلشو برد

توی فکر قناری،
تا دو روز غذا نخورد



روز سوم کلاغه،
رفتش پیش قناری

گفتش عزیزم سلام،
اومدم خواستگاری!



نگاهی کرد قناری،
بالا و پایین، راست و چپ

پوزخندی زد به کلاغ،
گفتش که عجب! عجب

منقار من قلمی،
منقار تو بیست وجب

واسه چی زنت بشم؟
مغز من نکرده تب

کلاغه دلش شیکست،
ولی دید یه راهی هست

برای سفر به شهر،
بار و بندیلش رو بست

یه مدت از کلاغه،
هیچ کجا خبر نبود

وقتی برگشت به خونه،
از نوکش اثر نبود

داده بود عمل کنن،
منقار درازشو

فکر کرد این بار می‌خره،
قناریه نازشو

باز کلاغ دلش شیکست،
نگاه کرد به سر و دست

آره خب، سیاه بودش!
اینجوری بوده و هست

دوباره یه فکری کرد،
رنگ مو تهیه کرد

خودشو از سر تا پا،
رفت و کردش زرد زرد

رفتش و گفت: قناری!
اومدم خواستگاری

شدم عینهو خودت،
بگو که دوسم داری

اخمای قناریه،
دوباره رفتش تو هم!


کله‌مو نگاه بکن،
گیسوهام پر پیچ و خم

موهای روی سرت،
وای که هست خیلی کم

فردا روزی تاس می‌شی!
زندگی‌مون میشه غم

کلاغ رفتش به خونه
نگاه کرد به آیینه

نکنه خدا جونم!
سرنوشت من اینه؟!

ولی نا امید نشد،
رفت تو فکر کلاگیس

گذاشت اونو رو سرش،
تفی کرد با دو تا لیس

کلاه گیسه چسبیدش،
خیلی محکم و تمیز

روی کله‌ی کلاغ،
نمی‌خورد حتی یه لیز



نگاه که خوب می‌کنم،
می‌بینم گردنتو

یه جورایی درازه،
نمی‌شم من زن تو

کلاغه رفتشو من،
نمی‌دونم چی جوری

وقتی اومدش ولی،
گردنش بود اینجوری



خجالت نمی‌کشی؟
با اون گوشتای شیکم!؟

دوست دارم شوهر من،
باشه پیمناست دست کم!

دیگه از فردا کلاغ،
حسابی رفت تو رژیم

می‌کردش بدنسازی،
بارفیکس و دمبل و سیم

بعدش هم می‌رفت تو پارک،
می‌دویید راهای دور

آره این کلاغ ما،‌
خیلی خیلی بود صبور



واسه ریختن عرق،
می‌کردش طناب‌بازی

ولی از روند کار،
نبودش خیلی راضی

پا شدو رفتش به شهر،
دنبال دکتر خوب

دو هفته بستری شد،
که بشه یه تیکه چوب

قرصای جور و واجور،
رژیمای رنگارنگ

تمرینهای ورزشی،
لباسای کیپ تنگ

آخرش اومد رو فرم،
هیکل و وزن کلاغ

با هزار تا آرزو،
اومدش به سمت باغ



وقتی از دور میومد،
شنیدش صدای ساز

تنبک و تنبور و دف،
شادی و رقص و آواز

دل زاغه هری ریخت!
نکنه قناریه؟

شایدم عروسی
بازای شکاریه!



دیدش ای وای قناری،
پوشیده رخت عروس

یعنی دامادش کیه؟
طاووسه یا که خروس؟

هی کی هست لابد تو تیپ،
حرف اولو می‌زنه!

توی هیکل و صورت،
صد برابر منه

کلاغه رفتشو دید،
شوهر قناری رو

شوکه شد، نمی‌دونست،
چیز اصل کاری رو!

می‌دونین مشکل کار،
از همون اول چی بود؟

کلاغه دوچرخه داشت،‌
صاحب بی ام و نبود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ÇãÊíÇÒ : äÊíÌå : ÇãÊíÇÒ ÊæÓØ äÝÑ ãÌãæÚ ÇãÊíÇÒ :


äãÇíÔ Çíä ˜Ï ÝÞØ ÏÑ ÇÏÇãå ãØáÈ

ÈÇÒÏíÏ : 121
äæíÓäÏå : محمد علی عابدی | äÙÑÇÊ ()

ãØÇáÈ ãÑÊÈØ


ÂÎÑíä ãØÇáÈ ÇÑÓÇáí

ÇÑÓÇá äÙÑ ÈÑÇí Çíä ãØáÈ

Çíä äÙÑ ÊæÓØ [Comment_Author] ÏÑ ÊÇÑíÎ [Comment_Date] æ [Comment_Time] ÏÞíÞå ÇÑÓÇá ÔÏå ÇÓÊ

[Comment_Gavator]

[Comment_Content]


[Comment_Form] [Comment_Page]
?
äæíÓäϐÇä
ÎÈÑäÇãå
    ÈÑÇí ÇØáÇÚ ÇÒ ÂÏíÊ ÔÏä ÓÇíÊ ÏÑ ÎÈÑäÇãå ÓÇíÊ ÚÖæ ÔæíÏ ÊÇ ÌÏíÏÊÑíä ãØÇáÈ Èå Çíãíá ÔãÇ ÇÑÓÇá ÔæÏ



Ê ÈǘÓ
    <-MyChatBox->
áíä˜ ÏæÓÊÇä
íæäÏåÇí ÑæÒÇäå
ÊÈÇÏá áíä˜ åæÔãäÏ
ÔÊíÈÇäí
?